پدر که باشی مجبوری فرق بین صورتی یاسی آدامسی و کالباسی را بفهمی.
باید هر شب موهای دخترت را آنالیز کنی که گل سر تازه نبسته باشد
و تو یادت برود قربان صدقه اش بروی و دل دخترت چروک شود.
پدر که باشی وقتی دخترت سر سفره دانه درشت زیتون را گوشه لپش دارد
و به دیالوگ های پاتریک و باب اسفنجی دل سپرده.
همینکه طره ای از موهایش را پشت گوشش می اندازد و هسته زیتون را گوشه بشقابش می گذارد.
تو دلت ضعف می رود ضعف.
پدر که باشی شب نصفه شب شال و مانتو و مقنعه دخترت را که اتو می کنی
یک بوی لاکردار لامصب زیر پره های بینی ات جان می گیرد. یک بویی ترکیبی…
ترکیبی از بوی وانیل و بنفشه و زعفران و تسبیح چوبی …
یک بویی که توی دلت انار پاره می کند و هی دکمه پاف بخار اتو را می زنی که این بو هی تکثیر شود
هی دیوانه بشوی هی دلت غنج برود…
پدر که باشی عمدا کلید خانه را جامی گذاری که دخترت گوشی اف اف را برداردو بالا که رسیدی
تشنه هم نباشی خودت را به نفس نفس بیاندازی و بگویی بابا یه لیوان آب برسون جیگرم حال بیاد…
پدر باشی دلت ضعف می رود از جلوی آینه بودن دخترت.
از یواشکی های مادر دختری که برایت تعریف می شود:
از : امروز یه ذره رژ زد کلی ذوق کرد…از : مثه مادر مراقبه نیکانه…
از : داشت جلو آیینه شعراتو می خوند… از مامان من کی ابروهامو…
از من می خوام برم پاریس تاتر بخونم …
من خدا را شکر می کنم که پدرم و امشب از خداوند می خواهم به حق صاحب امشب به هرکس که لذت
پدر شدن را نچشیده این لذت را تجربه کند.
متن اینستاگرام روز دختر حامد عسگری
خوشا به حالت دخترت باران حامد اقای عسگری گل .. حسودیم شد به دخترت .. به مادر دخترت هم
خدا حفظت کنه ...